
دوست دارم فقط خودم باشم ... خودم ...
هنگامی كه از او می پرسیم كه رنگ و غذای مورد علاقه اش را بگوید پاسخ می دهد در زندگی آنقدر مشكلات داشتم كه هیچ وقت به آن فكر نكردم كه چه رنگی را دوست دارم و چه غذایی را. او می گوید: ?زندگی و محیط هیچ وقت نگذاشت من به هیچ چیز جز كار فكر كنم.?
او درباره تولد می گوید: انسان ها خیلی با هم متفاوتند، بعضی از آنها در خانواده ای متولد می شوند كه خیلی وقت است منتظر تولد او می باشند ولی بعضی ها را هیچ كس نمی خواهد و تا بوده همین بوده. او این فرهنگ غلط را كه فرزند فقط باید پسر باشد را اشتباه می داند و می گوید: شاید الآن دیگر به مانند گذشته به داشتن پسر دیگر اهمیت نمی دهد.
او در جواب این سوال كه چرا بعد از فوت والدینش تصمیم نگرفته است كه به زندگی عادی برگردد گفت: پدر، خانواده را به من سپرده و از من خواسته كه نام و نشان او را زنده نگه دارم و من به خاطر قولی كه به پدرم دادم تا آخرش هستم ...
تمام گل از تنهایی گلایه می كند و می گوید: زندگی تنهایی واقعا سخت است ... نه هم صحبتی ... نه همدمی، فقط باید سوخت و ساخت تا زمان مرگ فرا رسد و همه چیز تمام شود. وقتی از او می پرسم اگر دوباره متولد شوی دوست داری پسر باشی یا دختر می گوید:
فرقی نمی كند ... فقط خودم باشم ... خودم ...

البته پسر بودن را بهتر از دختر بودن می داند. از میان خواهرانش فقط یكی زنده است كه تمام گل با او صمیمی است و نام این خواهر اقدس است. بقیه بستگانش همه فوت كرده اند. تمام گل الآن دیگر احساس خوشبختی نمی كند چون تنهاست و دیگر نمی تواند به مانند سابق كار كند. او پس انداز مالی هم دارد و وارث خود را هم نوه خواهرش كه او را مانند پسر خود دوست می دارد می داند.
نكته جالب: مردم روستا او را طاهر علی صدا می زنند و او نیز همین را می پسندد.
در پایان گفتگویمان هنگامی كه از او می خواهیم حرفی، سخنی و یا نصیحتی برای ما جوانان داشته باشد فقط برای همه آرزوی موفقیت می كند و ما نیز او را به خدا می سپاریم.
نظرات شما عزیزان:
|